امیرمحمدامیرمحمد، تا این لحظه: 9 سال و 10 ماه و 27 روز سن داره

ماه پیشونی

کوچه خاطرات ۷

۶ماه و۲۰ روزگی: امیرمحمد تونست بدون کمک بشینه  :   تو این ماه تولد مامان وبابا بود که با سالای قبل کلی تفاوت داشت امسال  شیرین عسلم تولد مون رو به یادموندنی تر کرد . وروجکم یادگرفته قلت بزنه از این ور بره اونور وهرچی که سر راهشه برداره و تو چشم بهم زدن بزاره دهنش وحسابی لیسش بزنه وباهاش بازی کنه. عاشق دماغ آدماست هرکی بغلش میکنه سریع دماغش رو میگیره وول هم نمی کنه. هرکس هم که عینک داره باید قایمش کنه چون توی وروجک دمار از روزگازش درمیاری مثل عینک من که انقدر باهاش بازی کردی که الان برای دونفر همزمان قابل استفاده است و حسابی گشاد شده ومدام از ر و صورتم میفته. هنوز نمیتونه درست وحسابی...
12 دی 1393

خدایا شکرت....

به سرعت بادی تند هفت ماه از اومدن گل زندگیم گذشت.... با وجود تمام سختی هایی که فکر میکردم تموم نمیشه و نمیتونم تحمل کنم، گذشت و حتی یادم نیست برای چی اذیت میشدم؟؟؟ خدایا شکرت که همه آفرینشت حکمت داره.... شکرت... شکرت میکنم که امیرمحمدم رو سلامت بهم دادی و شکرت میکنم بخاطر آرامش زندگیم و تمام نعمت هایی که همیشه توی زندگیم بهم دادی و همیشه پشت و پناهم بودی و هستی.... پسرکم هفت ماهه شد... تونست بشینه روی زمین... تونست سوار روروئکش بشه و تمام طول و عرض خونه رو طی کنه و جیغ بکشه.... تونست غذا بخوره... آدمها رو بشناسه... خوردنی ها رو بشناسه.... و...و.....و به همین سرعت هم بزرگتر میشه و میرسه به مراحل بعد زندگیش.... انشالله. دعا می...
10 دی 1393
1
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به ماه پیشونی می باشد